همسرداری، مادری برای بچهها و یک شغل خوب و پردرآمد و تحصیل همزمان...
اگر اینها در چهارچوب یک چهاردیواری به نام خانه ممکن است...
پس
من یک خانهدارِ تمام وقتم 😉
نمیدونم در پست قبل چقدر در تصویر سازی موفق بودم. هنوز به جانِ مطلبی که میخواستم نرسیده بودم که رشتهی کلام طولانی شد و رسید به جای دیگری...
چیزی که این بار میخوام بگم از قدمهای کوچکی هست که هر روز و دقیقه و لحظههای ما رو تشکیل میدهند.
باور...
باور به اینکه هر کاری که میکنیم به اندازهی ابدیت برای ما اثر داره، باوری هست که به دست آوردنش کمیسخته ولی حتی فکر کردن بهش ما رو به این باور نزدیک میکنه. این مقدمه یک...
مقدمه دوم اینه که ما انسانها در حالِ طی مسیر هستیم. این انسان در دو ساحت فرد و جامعه هست و از اونجایی که نهایتا مسیرِ آسفالته، مسیری هست که جمع و جامعه ازش گذر میکنه، بنابراین مسیری که جامعه میره، خیلی مهمتره. برای همین میگیم: اهدنا الصراط المستقیم. و نه: اهدنی...
طیِ مسیر... مقدمهی دومه...
حواسمون باشه که داریم یک راه رو طی میکنیم. راهی که قراره خدا بهمون بر اساس اون راه، جزا و پاداش بده یا کیفر و عقاب کنه.
راهی که ما انتخاب میکنیم باعث میشه ادامهی زندگیمون مشخص بشه. برای همین انتخاب راه، گاهی از طیِ خودِ راه مهم تر میشه. برای همین اگر یک کافر در لحظهی جان دادن، مسلمان بشه و بگه: اشهدانلااله الا الله و اشهدانمحمد رسول الله، بهشتی میشه. چون راهش رو تغییر داده. چون اگر زنده میموند و ادامه میداد، واقعا مثل یک مسلمون زندگی میکرد.
روایت داریم از معصوم با این مضمون که فردی خدمتشان عرض کرد من در جوانی قدرت انجام فلان عبادت رو داشتم و الان که پیر شدم، بدنم من رو یاری نمیکنه. فرمودند: ثواب همون عبادت برای تو ثبت میشه.
شاید با خودمون بگیم خداوند چرا با آدمها اینطور معامله میکنه؟ جوابش ساده است. چون پروردگار بر تمام ساحتهای وجودی انسان احاطه داره، و میفرماید: قل کل یعمل علی شاکلته. یعنی همه طبق شکلی که گرفتند، گِلی که خشک کردند، درختی که بزرگ کردند، عمل میکنند.
چه کسی عمرِ ابدی داشته باشد... "انما نملی لهم لیزدادوا اثما"
چه هجده سالگی شهید بشود... که کوثر است و الی یوم یبعثون ثمرات و خیراتش در عالم جاری و ساری است...
السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده...
احتمالا چیزهایی که اخیرا باهاشون سر و کله زدم من رو به این نگرش رسوند. در یک ماه و نیم گذشته دو کتاب عهد مشترک و جهاد کبیر رو به ترتیب خوندم. کمیدر اینستاگرام چرخ زدم و زندگی یک مادرِ با ده فرزند رو دیدم. به جز انیمیشنهای ساعت ۱۴ شبکه نهال، تنها فیلمیکه دیدم و ذهنم رو درگیر کرد، میان ستارهای بود. تو این مدت بیشتر قرآن خوندم. مخصوصا جزء ۲۹ و ۲۸ رو و همینطور کامنت آقای ن..ا در پست قبلی ذهنم رو درگیر کرد به فرصتهایی که در زندگی مثل ابرها میگذرند. گاهی میبارند، گاهی محو و ناپدید میشوند، گاهی هم باد آرام آرام اونها رو حرکت میده و ما رو به اشتباه میاندازه که این ابر تا عصر در آسمان هست... کلّا.
به زندگی خودم نگاه میکنم. به لحظهای که دیگه بر نمیگرده. سوال اینجاست که این لحظهی دنیایی چقدر ظرفیت داره. چه نسبتی با دنیای دیگه داره؟ چقدر گنجایش داره؟
اگر از این دنیا به آخرتی ابدی منتقل میشیم پس این لحظه بینهایت ارزشمند هست چون پهنای باندی به اندازهی بینهایت داره.
دنیا مزرعهی آخرته. مزرعهای که عمرش به اندازهی طول عمرمون در این دنیاست. از لحظهی تولد تا مرگ. از لحظهی انتقال از رحم مادر به رحمِ دنیا و انتقال از رحمِ دنیا به رحمِ آخرت.
عمر این مزرعه مثل عمر ماست. مثل یک سالِ کشت و زرع، فصلهای خودش رو داره: کودکی و نوجوانی... جوانی... میانسالی و پیری و روزهای آخر زمستان...
کودکی مثل بهارِ زندگی هست و آدم همش دلش میخواد برگرده به روزهای قشنگش. اما زود تمام میشه و کم کم گرمای جوانی و تب و تابش شروع میشه. جوانی پر از بادهای سرد و آفت خیزه و جلوههای هزار رنگِ برگهاش فریبنده و دلرباست اما همون ماه اول پاییز میریزند و امان از وقتی که روی اون برگها سرمایهگذاری کرده باشی. زمستون هم میتونه با گرمای کرسی و خوردن میوههای خشک و آجیل و ترشیهای پاییزه بگذره، هم میتونه آدم رو زیر کورانِ برفِ سفید توی کوهستانِ بیانتها گم کنه.
خیلی از چیزایی که در آینده برامون رقم میخوره به نهالی بستگی داره که برامون توی بهار میکارند.
همهی نهالها توی بهار تقریبا شبیه همدیگه اند... اما نهالِ ما میتونه، نهالِ یک درخت میوه باشه، مثل سیب، گلابی، گردو... میتونه نهال یک درخت بیثمر، یه بید مجنون، یه کاج بدبو...
نهالی که پدر و مادرمون میکارند، با آبِ حلال آبیاریش میکنند، با دقت هرس میکنند و از آفات روزگار دور نگه میدارند.
وقتی نوجوانی شروع میشه... وقت کم کم جوانی میاد، تفاوتها زیاد میشن...
اما شاید خبر خوب این باشه که همیشه باغبانِ مهربانی هست که حاضره درختِ داغونِ ما رو با یک درخت ثمرده و خوشگل و سایهبلند تعویض کنه... کافیه بگیم: یا ایها العزیز، مسّنا و اهلنا الضرّ و جئنا ببضاعه مزجاه...
خطر کرونا ویروس برای من و مصطفی جدی نبود و نبود تا دیشب که از بیمارستان بقیه الله الاعظم برگشت. اونجا رفته بود که همراه بقیه دوستانِ جهادیش، پارکینگ بیمارستان رو تبدیل به بخش نگهداری از بیمارانِ در حال نقاهت کنند. چیزایی میگفت و تعریف میکرد که واقعا نگران کننده بود. مصطفایی که توی این مدت خودش با بی خیالی یکی دوبار رفته بود قم و یک بار هم مشهد، حالا نگران بود و همین من رو نگران کرد ولی زود آروم شدم. و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین...
حالا میخوام سکوتم رو بشکونم و در مورد کرونا صحبت کنم. چند تا فکت و مطلب کوتاه هم قبلش میگم و بعدش با هم آیات پایانی سوره حج رو میخونیم. اونایی که دقت کنند، ارتباط مطالب رو با هم متوجه میشن :)
_ امام خامنه ای: امروز جمهوری اسلامیرسالت خودش را اعلای اسلام میداند. جمهوری اسلامیوظیفه اساسی خودش را این میداند که به مردم دنیا ثابت کند که اسلام ماندنی است، اسلام اداره کننده زندگی است. ۶۳/۴/۶
_ امام خامنه ای: اگر مسلمانانی که امروز در نهایت شدت و سختی زندگی میکنند، نگاهی به کشورهای اسلامیبیفکنند، خواهند دید که ملتهای اسلامی، در حساس ترین و غنی ترین سرزمینهای عالم زندگی میکنند اما زندگی شان با فقر، با بی سوادی، با نداشتن بهداشت، با عقب ماندگی از علم و دانش و با تو سری خوری و وابستگی سیاسی همراه است. تنها عاملی که میتواند مسلمانان را از این وضعیت نجات دهد، اسلام است.۷۲/۳/۱۲
_ رسول خدا فرمود:ای انس! طهارت و پاکیزگی را بیشتر رعایت کن تا خدا بر عمرت بیافزاید. مکارم اخلاق، ص۴۰
_ رسول خدا در احادیثی فرمود: هر گاه از خواب بیدار شدید، سه بار استنشاق کنید تا آلودگیهای بینی زدوده شود. هر گاه از خواب برخواستید، به ظرفی دست نبرید مگر اینکه سه بار دستانتان را بشویید، زیرا هیچ یک از شما نمیداند که دستانش شب قبل را چگونه گذرانید. مضمضه، استنشاق، مسواک زدن، کوتاه کردن شارب، ... شستن جاهای چرکین بدن مانند بند انگشتان و ... از فطریات اند. مفاتیح الحیاة، ص۱۱۳_۱۱۴
_ دکتر بهنام شکیبایی یکی از ۴ دندانپزشک برجسته دنیا در رشته جراحیهای میکروسکپی، برای پاک کردن مجرای حلق و دهان و بینی، در ویدئویی، روش استنشاق و غرغره کردن را آموزش میدهد.
《یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له،انالذین تدعون من دون الله، لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له》
ای مردم، مثلی زده شده است. پس به آن گوش فرا دهید. قطعا کسانی را که به جای الله [به خدایی] میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند، اگر چه همگی برای این کار گرد آیند.
انگار این آیات همین امروز نازل شده اند. انگار خدا با این مثال میخواد ما رو متوجه نکاتی بکنه. متاسفانه ما (بعضیهامون) دل بستهی هیبت پوشالی غربی بودیم و هستیم که هیمنه اش در حال فرو ریختنه. فقط باید متوجه این فروپاشی بشیم. میشه گفت ما الان در مرحلهی ریختن کاخ هستیم. کلی سر و صدا و گرد و خاک بلند شده ولی عاقبت مشخصه. آوار و آوار. یعنی حتی اگر این ویروس رو آمریکا یا چین در آزمایشگاههاشون تولید کرده باشند و تکثیر کرده باشند تا قدرت خودشون رو نشون بدهند، این قدرت نمایی واقعی نیست. اونا قدرت ساختن یک چیز حقیقی ولو کوچیک مثل مگس رو هم ندارند. ولو اینکه آمریکا و چین و تمام اروپا و هر قدرت دیگری با هم متحد بشن.
《وانیسلبهم الذباب شیئا لا یستنقذوه منه. ضعف الطالب و المطلوب》
و اگر مگس چیزی از آنها برباید، نمیتوانند از آن باز پس گیرند. طالب و مطلوب ناتوانند.
الان هم این ویروس از خودشون حسابی تلفات خواهد گرفت ولی هیچ کمکی به خودشون نمیتونند بکنند. این جملهی ضَعُفَ الطالب و المطلوب خیلی قشنگه. نمیدونم دقیقا چطوری باید در موردش نوشت. فقط دوست دارم تکرارش کنم.
《ما قدروا الله حق قدره،انالله لقوی عزیز》
خداوند را آن چنان که سزاوار اوست، نشناختند، یقینا خداوند قوی و شکست ناپذیر است.
یک جملهی زیبایی حضرت آقا گفتند. دوست دارم اونو اینجا بنویسم: آری، فهم و تحلیل درست این حوادث شگفت آور، اگر چه برای مغزها و ذهنهای بیگانه از حقیقت اسلام و بی خبر از سرگذشت واقعی اسلام ناممکن است، لیکن برای صاحبان بصیرت پاسخ در یک کلمه است: «معجزه انقلاب» و من در ادامه میگم: این معجزه رو خواهیم دید. فقط باید به تحققش ایمان بیاریم. شاید از جنس «و نریداننمن علی الذین استضعفوا...» باشه. قدرت خداوند و پیروزی رو میبینیم و میچشیم. «انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا»
《الله یصطفی من الملائکه و من الناس،انالله سمیع بصیر.》
خداوند از فرشتگان رسولانی را بر میگزیند و نیز از مردم. یقینا خداوند شنوای بیناست.
خدا هم فرشتگانش رو برای امداد ما در ماجرای کرونا ویروس میفرسته و هم افرادی از بین مردم، اونا هم جنس حرکتشون تعهدات ایمانی و دینی هست...
《یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و الی الله ترجع الامور.》
آن چه در پیش روی آنها و آن چه پشت سر آنهاست میداند و همهی کارها به سوی خدا بازگردانده میشود.
خلاصه بررسی همهی جبهه حق و باطل با خداست. بررسی میزان اخلاص و ایمان و استقامت همهی آدمها و جریانها با خداست. و آخرش هم همهی امور رو خداوند مدیریت میکنه. مهم اینه که نگران نباشیم. الان اگر کسی با ویروس کرونا از دنیا میره، همون عاقبتی رو داره که اگر با یک وسیلهی دیگری از دنیا میرفت. به غسل و کفن و تلقین و اینا هم نیست. خداوند، با صلاح خودش کارها رو مدیریت میکنه. نگران اینها نباشیم. خداوند از ما به بندگانش رئوف و رحیم تره.
《یا ایها الذین امنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم و افعلوا الخیر لعلکم تفلحون》
ای کسانی که ایمان آورده اید، رکوع کنید و سجده کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار نیک انجام دهید، باشد که رستگار شوید.
ما وظیفه داریم. وظیفه ما در این ماه رجب و شعبان و رمضانِ پیش رو سنگینتره. خودسازی کنیم. جهاد اکبر کنیم. جهاد با نفس کنیم و در کنارش حتما کار خیر کنیم. کار خیر... ضمن اینکه این آیه توصیه حضرت آقا به خوندن نماز حضرت جعفرطیار رو برام تداعی میکنه. نمازی که رکوع و سجودهاش طولانی و با تمرکزتره.
《و جاهدوا فی الله حق جهاده، هو اجتباکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج، مله ابیکم ابراهیم. هو سماکم المسلمین من قبل و فی هذا لیکون الرسول شهیدا علیکم و تکونوا شهدا علی الناس.》
و در راه خدا جهاد کنید، چنان که سزاوار جهاد در راه اوست. او شما را بر گزید و در دین برای شما هیچ سختی و تنگنایی قرار نداد. همان آیین پدرتان ابراهیم است. خداوند پیش از این [در کتب سابق] و در این [قرآن] شما را مسلمان نامید تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم باشید.
کار خیرِ الان، جهادِ سزاوارِ این روزهای کرونایی، رفتن تو دلِ خط مقدمِ مبارزه با کروناست. از هر کس هر کاری بر میاد. از دست من همین که مصطفی رو بفرستم برای کمک بر میاد. از دست مصطفی کار دیگری بر میاد. از دست کسی فقط دعا بر میاد. این جهاد رو باید جدی گرفت. اعلایِ اسلام که وظیفهی امروز ماست، بسته به همین حرکتهای کوچیک ماست. این دین و این آیین متعلق به خودِ خودِ ماست. برای نگه داشتنش باید تلاش کنیم. هر کس زکات داراییهاش رو بده. زکاتِ علمش، مثل کاری که دکتر شکیبایی کرد. زکاتِ قلمش، زکاتِ سلامتیش، زکاتِ تواناییش و ... تا به مقام شهادت برسه...
《فاقیموا الصلوه و آتوا الزکوه و اعتصموا بالله هو مولیکم. فنعم المولی و نعم النصیر》
پس نماز را بر پا دارید و زکات بدهید و به خدا تمسک کنید که او مولای شماست. چه خوب مولا و چه خوب یاوری است.
دلمون بندِ همین ریسمانِ محکم الهی هست. تنها چیزی که مایه آرامش من میشه همین هست. ماها سرپرست داریم. مولا داریم. رها نشدیم. تنها نیستیم. خدا هست... چقدر هم خوب و قشنگ و مهربون هست. چقدر سرپرست خوبی داریم. چقدر یاورِ روزهای سخت ما قوی و عزیزه. خدایا شکرت...
مدتی است ننوشته ام اما در همین مدت اینقدر تایپ کرده ام که دستانم کمیتندتر شده اند. پژوهشم را تحویل دادم. چقدر بی جهت حرص و جوش خوردم. آن هم در شرایطی که من از بسیاری از دوستانم کارهایم را زودتر تحویل داده ام. حالا شاید کیفیتش متوسط باشد اما امتیاز به موقع تحویل دادن را گرفتم حداقل. سفر سه روزه همسر هم قوز بالا قوزِ استرس و ناراحتیهای من شد. برای هوش هیجانیِ پایینِ خودم متاسفم. من هر روز بخشی از وقتم را صرف مطالعه و نوشتن تحقیقم میکردم. طبیعتا نباید نگران میبودم ولی بودم. و اینکه همسرم و دوستان از پژوهشم تعریف کردند. گرچه من باورم نمیشود اما به نتایج خوبی رسیدم. حداقل برای زندگی خودم.
نکات مهم در مورد خرید فلش مموریبه یمن قدوم این ماه پربرکت میخوام همهی احساسهای کسالت و بیحالی و رخوت و اعصاب خردیم و احساسات منفیم نسبت به تمام مسئولیتهای حال و آیندهم رو دور بریزیم و خودم رو بابت گذشته ببخشم. امیدوارم به فضل و کرم خدا و درهای رحمتش که بازتر شده و میدونم میشه خیلی کارها رو تو این سه ماه ممکن کرد.
پنبه هیدروفیل نسترن بسته 3 عددیگاهی وقتها یک حالتی شبیه به سردرد توی سرم عارض میشه که دلم میخواد دونه دونه تارهای موهام رو بگیرم و بکشم. این بار دوم طی یک ماه گذشته است ولی این بار علتش برام ناشناخته بود. جیغها و لجبازیهای فاطمه زهرا هم کفرم رو در میاورد طوری که بدم نمیاومد یک فصل کتکش بزنم اما خدایا، تو شاهد باش که ما گوش این بچه رو لمس هم میکنیم گریه میکنه. چه برسه به این که بخواهیم کتکش بزنیم. و من تو این مدت فقط نتونستم صدام رو کنترل کنم که بالا نره. و خدایا تو شاهد باش که امشب هم براش فسنجان مورد علاقه اش که عشقشه رو درست کردم ولی چیزی از حجم لوسیِ چندش آورش کم نشد و خدایا تو شاهد باش!
ادامه بدون نبات :(گاهی وقتها یک حالتی شبیه به سردرد توی سرم عارض میشه که دلم میخواد دونه دونه تارهای موهام رو بگیرم و بکشم. این بار دوم طی یک ماه گذشته است ولی این بار علتش برام ناشناخته بود. جیغها و لجبازیهای فاطمه زهرا هم کفرم رو در میاورد طوری که بدم نمیاومد یک فصل کتکش بزنم اما خدایا، تو شاهد باش که ما گوش این بچه رو لمس هم میکنیم گریه میکنه. چه برسه به این که بخواهیم کتکش بزنیم. و من تو این مدت فقط نتونستم صدام رو کنترل کنم که بالا نره. و خدایا تو شاهد باش که امشب هم براش فسنجان مورد علاقه اش که عشقشه رو درست کردم ولی چیزی از حجم لوسیِ چندش آورش کم نشد و خدایا تو شاهد باش!
استرس و اعصاب خردیهمسرجان مسجدشون رو حوزه انتخابیه کرده واسه همین من هم دیر اومدم رای بدم (ساعت ۱۱ و نیم) و هم برای اینکه دلش نشکنه مسجد اونا رو انتخاب کردم وگرنه به دلم بود برم مسجد محله مامانم اینا (محله سابق خودم) که برام نوستالژیکتره.
ولی خب از هر حیث اینجا بهتره چون بیشتر تحویلمون میگیرن. ناسلامتی خانم حاجآقا هستم! :)
تازه تخلف هم کردم و از برگه رایم عکس گرفتم. دلتون بسوزه! :)
اولین باره که انتخابات برام هیجان خاصی داره که دوست دارم ببینم کیا رای میارن. یه بار که انتخابات ریاست جمهوری روز قبل عروسیم بود و اصلا هیجان عروسی میچربید به همهچی... ولی رای دادم. اونم اول وقت!
یه بارم که ریاست جمهوری کلی زور زدیم و اینور اونور رفتیم تبلیغات ولی نشد و دپرس شدیم.
یه بارم که مجلس معلوم بود رای نمیاریم.
اما الان هیجانش به اینه که چون لیستی رای نمیدم دلم میخواد بدونم کدوم یک از اونایی که اسمشون رو نوشتم رای میارن!
اما مثل همیشه برای جریان حق باختی وجود نداره. ما در هر صورت برندهایم [vیِ victory] :)
تعداد صفحات : 1