دیروز رفته بودم دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و پشت درِ اتاق ۲۰۵ منتظر بودم کلاسِ استادم تموم بشه.
زمان انتظار طولانی شد و من کیفم رو گذاشتم داخل کلاس ۲۰۶ و رفتم طبقه پایین که دستام رو بشورم.
کلاس ۲۰۶ خیلی کوچیکه. مفید در حد ۳ دانشجو ظرفیت داره. صندلیای هم که من روش کیفم رو گذاشتم؛ چسبیده به در بود.
وقتی برگشتم هنوز ۵ دقیقه نشده بود اما استاد و دانشجوهای کلاس ۲۰۶ رسیده بودند و در رو هم بسته بودند.
من تق تق، آروم به در زدم.
یکی از استادهای به نام و معروف دانشکده در کلاس بود که من سابقا در یک نشست علمیایشون رو دیده بودم و بعدش هم با ایشون چشم تو چشم شده بودم و شاید شاید چهرهام برای دکتر آشنا بود.
وقتی در رو باز کردم یکی از سه چهار دانشجوی کلاس که فکر میکرد خیلی بامزه است، بلند خطاب به من گفت: فقط کیفتون اضافی بود!
بقیه پوزخند زدند :)
شاید اگر موقعیت دیگهای بود، برام مهم بود که تیکه بهم انداختند، اما تو اون موقعیت، فقط برام مهم بود که زودتر کیف رو بردارم که
حرمت کلاسدکتر، رعایت بشه.
اما دکتر نه گذاشت و نه برداشت و سریع گفت: وسایلت رو چک کن ببین چیزی کم نشده باشه! من به اینا اعتماد ندارم! :)))
دانشجویی که تیکه انداخته بود بلند خندید و و تعجبش از حجم ضایع شدگیش رو بروز داد.
و خلاصه درس اخلاقی امروز: خداوند پرروها رو ضایع میکنه :)))
استاد خودم که کلاسشون بعد از بیست دقیقه اینا تموم شد، بهشون گفتم از راس ساعت n من منتظر بودم. گفتند: میومدی توی کلاس مینشستی خوب بود.
و من که به شدت برای کلاس حرمت قائلم، هیچوقت بدونِ هماهنگی، نه سر کلاسی میرم، و نه دوست دارم حتی در بزنم...
در مورد عنوان، خیلی میتونم بنویسم. متاسفانه حرمت کلاسدرس، برای بعضی اساتید هم معنا نداره؛ چه برسه به دانشجو.
احترام به وقت استاد و دانشجو... احترام به دانشجویی که زحمت میکشه و احترام در تخاطب دانشجوها... احترام به تمرکز بصری دانشجوها و اساتید... احترامیکه باید در ارائه مطالبی در شان کلاس رعایت بشه...
و متاسفترین هستم برای استادی که دم از شان علم میزنه ولی خودش بعضی از این حرمتها و احترامها رو نگه نمیداره و از شان کلاس، فقط واکس کفش استادهای دیگه رو میبینه :)
در نهایت، شان رو ما خودمون برای خودمون تعریف میکنیم. دنیا به کسی هیچ چیزی بدهکار نیست. مخصوصا چیزهایی که برای خودش روا نداشته...