loading...

صالحه +

بازدید : 342
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 11:39

همسرجان مسجدشون رو حوزه انتخابیه کرده واسه همین من هم دیر اومدم رای بدم (ساعت ۱۱ و نیم) و هم برای اینکه دلش نشکنه مسجد اونا رو انتخاب کردم وگرنه به دلم بود برم مسجد محله مامانم اینا (محله سابق خودم) که برام نوستالژیک‌تره.
ولی خب از هر حیث اینجا بهتره چون بیشتر تحویلمون می‌گیرن. ناسلامتی خانم حاج‌آقا هستم! :)
تازه تخلف هم کردم و از برگه رای‌م عکس گرفتم. دلتون بسوزه! :)
اولین باره که انتخابات برام هیجان خاصی داره که دوست دارم ببینم کیا رای میارن. یه بار که انتخابات ریاست جمهوری روز قبل عروسیم بود و اصلا هیجان عروسی می‌چربید به همه‌چی... ولی رای دادم. اونم اول وقت!
یه بارم که ریاست جمهوری کلی زور زدیم و این‌ور اونور رفتیم تبلیغات ولی نشد و دپرس شدیم.
یه بارم که مجلس معلوم بود رای نمیاریم.
اما الان هیجانش به اینه که چون لیستی رای نمیدم دلم می‌خواد بدونم کدوم یک از اونایی که اسمشون رو نوشتم رای میارن!
اما مثل همیشه برای جریان حق باختی وجود نداره. ما در هر صورت برنده‌ایم [vیِ victory] :)

۲ اسفند ۹۸، انتخابات
بازدید : 413
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 11:39

روزی که همدیگه رو دیدیم من مارکوپولویی بودم واسه خودم. کلی این ور دنیا رفته بودم، کلی اون ور دنیا. مثلا کوله‌باری از تجربه بودم برا خودم.
روزی که همدیگه رو دیدیم ندرتا پاش رو از شابدوالعظیم اون ور تر گذاشته بود الا ۲۸ صفرها که مشهد‌الرضا می‌رفت مستضعفی.
یه عمره هم رفته بود طلبگی. که اونم از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر، حاجی با حاجیه!
ازدواج که کردیم جامون رو عوض کردیم، جبر محیطی!
این روزا من تو خونه‌ام با بچه‌ها. ندرتا پام رو از شابدوالعظیم اون ور تر میذارم. آدما هم همون آدمای همیشگی الا بعضی از برنامه‌ها که باعث میشه دوستای جدید پیدا کنم. یه مشهد با هم در طول سال. یه اردوجهادی سفر تفریحی‌مونه. یه بار یا دوبار هم عید و تابستون می‌بَردم دیدن اقوام.
اما اون الان جاهایی رفته که من حتی تو خوابم هم نمی‌تونم بفهمم چه جوریه، چه شکلیه. با آدمایی که من می‌شناسم و نمی‌شناسم نشسته و پا شده و حرف زده.
این دو روز اخیر هم رفته خلیج‌فارس رو زیارت کرده... قربونش برم!
بهش گفتم: برام فلان چیزو می‌خری؟
بی‌چون و چرا همون روز خریده! الانم منتظرم برگرده. اولین باره که سفر رفته و برام سوغاتی خریده. ذوق دارم. مثل دوران نامزدی..‌.
بیاد و بهش بگم: چه برایم آورده‌ای مارکو؟ ^_^

۲ اسفند ۹۸، انتخابات
بازدید : 413
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 11:39

روزی که همدیگه رو دیدیم من مارکوپولویی بودم واسه خودم. کلی این ور دنیا رفته بودم، کلی اون ور دنیا. مثلا کوله‌باری از تجربه بودم برا خودم.
روزی که همدیگه رو دیدیم ندرتا پاش رو از شابدوالعظیم اون ور تر گذاشته بود الا ۲۸ صفرها که مشهد‌الرضا می‌رفت مستضعفی.
یه عمره هم رفته بود طلبگی. که اونم از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر، حاجی با حاجیه!
ازدواج که کردیم جامون رو عوض کردیم، جبر محیطی!
این روزا من تو خونه‌ام با بچه‌ها. ندرتا پام رو از شابدوالعظیم اون ور تر میذارم. آدما هم همون آدمای همیشگی الا بعضی از برنامه‌ها که باعث میشه دوستای جدید پیدا کنم. یه مشهد با هم در طول سال. یه اردوجهادی سفر تفریحی‌مونه. یه بار یا دوبار هم عید و تابستون می‌بَردم دیدن اقوام.
اما اون الان جاهایی رفته که من حتی تو خوابم هم نمی‌تونم بفهمم چه جوریه، چه شکلیه. با آدمایی که من می‌شناسم و نمی‌شناسم نشسته و پا شده و حرف زده.
این دو روز اخیر هم رفته خلیج‌فارس رو زیارت کرده... قربونش برم!
بهش گفتم: برام فلان چیزو می‌خری؟
بی‌چون و چرا همون روز خریده! الانم منتظرم برگرده. اولین باره که سفر رفته و برام سوغاتی خریده. ذوق دارم. مثل دوران نامزدی..‌.
بیاد و بهش بگم: چه برایم آورده‌ای مارکو؟ ^_^

چه برایم آورده‌ای مارکو؟

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 290
  • بازدید کننده امروز : 291
  • باردید دیروز : 612
  • بازدید کننده دیروز : 465
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1695
  • بازدید ماه : 5100
  • بازدید سال : 12425
  • بازدید کلی : 27847
  • کدهای اختصاصی