جمعه گذشته، اولین جلسه درمانی رو با روانشناس جدیدم داشتم.
برای اولین بار، طعم مواجهه با یک روانشناس حرفهای رو چشیدم و این خیلی خوب بود.
دکتر یک سری جملات گفت و گفت دوست داره من دهها ساعت در موردشون فکر کنم.
اون جملهها، اینها هستند:
یک چیزهایی در یک زمانهای خاصی (دورههای حساس رشد) از یک منابعی...
اگر تامین شد، تعالی میدهد؛
اگر تامین نشد، تشنگی میدهد؛
اگر مخالفش آمد، بیماری میدهد؛
و آن بیماری اگر توسط همان منبع درست نشود، حال درست نخواهد شد.
و رابطه تا با منابع قدرت درست نشود، هیچوقت حال بهبود نمییابد.
و مقصود از بهبود رابطه، بهبود رابطه بیرونی و خارجی نیست، بهبود رابطه درونی است.
اینجا به برداشتهای درونی از منابع قدرت کار داریم.
مثلا «سبکهای والدینی ادراک شده» من باید اصلاح شود.
و تا رابطه انسان با منابع قدرتش درست نشه، رابطه انسان با خودش درست نمیشود.
زیرا زمانهایی بوده است که «من»ی نبوده است، یعنی گرچه فرد وجود خارجی داشته، ولی فهمیاز خودش نداشته.
اما فهم از پدر و مادر داشته که همه چیزش در این دنیا بوده است. و چون والدین منبع اصلی قدرت بوده اند، پس آنها مقدم بر «من» هستند.
این نکات بر اساس نظریه روابط ابژه است.
پس تا رابطه با والدین درست نشود، رابطه با «خود» درست نمیشود، و تا رابطه با «خود» درست نشود، رابطه با منبع و مرجع اصلی قدرت یعنی «خدا» (یا چیزهای دیگر) درست نمیشود.
به نظرتون این حرفا، به درد مشکلات شما میخوره؟ میتونید بهش فکر کنید.
منم باید صبر کنم و جلسات مشاوره بعدی رو هم مرتب برم که بفهمم چطور باید رابطه ام با منابع قدرتم رو اصلاح کنم.
بعد دوباره میام و براتون کلیت جلسه رو مینویسم.