loading...

صالحه

بازدید : 637
دوشنبه 21 ارديبهشت 1399 زمان : 11:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

صالحه

دیشب
زن دایی یهو خیلی جدی شد و گفت: گوش بده می‌خوام نصیحتت کنم. 👊
گفتم: من عاشق نصیحتم. بگو زن دایی... 😍
_ نه حواست به من باشه.☝️
_ کامل حواسم بهته. بگو...😍
_ یه ذره فاصله بگیر قشنگ گوش کن!!✋
_ باشه.😍
_ خیلی مهمه. قشنگ تو اون مغزت، تو اون کله‌ات فرو کن.👊
_ باشه.😍
_ صالحه هر چند تا بچه‌ می‌خوای بیاری تا ۳۴ سالگی بیار. من هر ۵ سال یک دونه بچه آوردم و الان مثل چی پشیمونم... 😔

نگفتم بهش که خودم هر بار که تجربیات کانال دوتاکافی‌نیست رو می‌خوندم چقدر وسوسه می‌شدم بعدی رو هم بیاریم.😐
نگفتم که بیشتر از یک ماهه دارم فکر می‌کنم چه ایرادی داره تو سال دوم شیردهی، یه بچه دیگه بیاریم. حالا یعنی اینقدر شیر به شیر بده؟😑
منی که چند ماه قبل اینقدر اعصابم از دیدن مادرهایی که بچه پشت هم می‌آوردند، خرد میشد، حالا دیگه نمی‌تونم جلوی میل خودم به داشتن بچه بیشتر مقاومت کنم.😥
منی که چند ماه قبل توی گروه دغدغه‌های مادرانه همش می‌گفتم: چه ایرادی داره بچه رو با دستمال مرطوب تمیز کنی، لازم نیست بشوریمش چون کمر خودمون آسیب می‌بینه، همین منم که الان طرفدار پوشک‌های اقتصادی و محیط زیستی چندبار مصرف شدم؟؟؟؟😖

همین منی که امروز نشسته بودم پیش شوهر و داشتم دفتر برنامه‌ریزی بلند‌مدتم رو بهش نشون می‌دادم و می‌گفتم: چه لزومی‌داره طبق این پیش بریم؟ تا ۳۷ سالگی فقط ۶ تا بچه؟🙄
بعد شروع کردم به خیال بافی...🥰
اینکه: اگه امسال سومی‌مون به دنیا بیاد... سومی‌مون دو قلو باشه🤩🤩... وای!!!
شایدم سه قلو باشه!!! واااااای!🤩🤩🤩 من یهو مامان چهارتا، پنج تا نی‌نی میشم.😍
بعدش این نی‌نی‌ها توی خونه می‌گردن... وول می‌خورن. خیلی نانازن. خیلی جیگرن... بازی می‌کنن...💗💗💗💗
گفتم: بیا بهش فکر کنیم. شاید شد. برو یه گونی سنجد بخر من بخورم، چند قلو به دنیا بیاریم...😅

راستش دیگه به کلاس تیراندازیم فکر نمی‌کنم. به فایل‌های بورس که باید گوش بدم هم فکر نمی‌کنم. چون لب‌تاپ رو دادم تعمیر، انگار استرسش رو هم ندارم دیگه...

به این فکر می‌کنم که وقتی همه‌چیز طبق برنامه‌ریزی پیش میره و برگه‌های ثبت ریتم دوهفتگیم رضایت بخشه، واسه چی بترسم؟ مگه اون روزی که تو سال ۹۵ اون برگه برنامه‌ریزی بلند‌مدت رو نوشتم فکرشم می‌کردم که با وجود دوتا بچه از اون روزم چقدر اکتیوتر و پویاتر و منظم‌تر و بهترم؟

بازم رسیدم به همون فلسفه‌ای که تو زندگیم بهش رسیدم.
من وظیفه‌م اینه که ظرفم رو به اندازه بی‌نهایت بزرگ کنم. که اگر خدا به اندازه بی‌نهایت بهم عمر داد، بی‌نهایت رشد کنم. هر لحظه، هر چقدر که می‌تونم به روحم وسعت بدم. برای همین هر لحظه پتانسیل اینو داره که بی‌نهایت بهشت (یا جهنم) تو دلِ خودش پنهان کنه.

خدایا! آرزوهای من خیلی بزرگه. خیلی بی‌نهایته.
خدایا! یه تصویری توی ذهنم ساختم از اون زمانی که پیش مادر می‌نشینم، تمام انس و توجه من به سمت توست.
خدایا! تویی که همه‌ی افکار و تصاویر توی ذهن ما رو در این دنیا به واقعیت تبدیل می‌کنی، آیا میشه که رویاها و آرزوهای من رو هم تبدیل به حقیقت کنی؟
خدایا! من پاسخِ چیکار کنم‌هام رو می‌خوام...

من باور دارم...
خدا میل ما به رشد رو بی‌جواب نمی‌ذاره.

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 70
  • بازدید کننده امروز : 67
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 134
  • بازدید ماه : 745
  • بازدید سال : 1262
  • بازدید کلی : 65104
  • کدهای اختصاصی